جدول جو
جدول جو

معنی دیر ساختن - جستجوی لغت در جدول جو

دیر ساختن
(تَ کَ دَ)
دیر ترتیب دادن. دیر تهیه کردن:
با همه زیرکی و استادی
دیر سازم و لیک بد سازم.
علی تاج حلوایی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خیره ساختن
تصویر خیره ساختن
حیران و سرگردان ساختن
کنایه از به شگفتی انداختن، خیره کردن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بَرْ را نُ / نِ /نَ دَ)
راندن. دورکردن. بیرون کردن. (یادداشت مؤلف). متخ. (منتهی الارب) : اجتفاء، دورساختن کسی را از جای وی. (منتهی الارب) :
به آن خواری که سگ را دور می سازند از مسجد
مکرر رانده ام از آستان خویش دولت را.
صائب تبریزی.
رجوع به دورکردن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بری ساختن
تصویر بری ساختن
ادای دین، بیرون شدن از ضمانت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ساختنی
تصویر در ساختنی
درخور سازش و ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار ساختن
تصویر بار ساختن
عدل، بسته بار مهیا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپر ساختن
تصویر سپر ساختن
پناهگاه ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ساختن
تصویر در ساختن
آماده کردن مهیا کردن، یا در ساختن تنگ خانه در کنج اطاق جای گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدر ساختن
تصویر غدر ساختن
بیوفایی کردن، خیانت کردن، مکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کار ساختن
تصویر کار ساختن
مقدمات کار را فراهم کردن آماده شدن: (حال وی بگفت و آنگاه باز نمود که اختیار ما بر تو میافتد. باز گرد و کار بساز (بیهقی)، حاجت کسی را بر آوردن کار او را انجام دادن: در سنبلش آویختم از روی نیاز گفتم من سودا زده را کار بساز) (حافظ)، کشتن بقتل رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکر ساختن
تصویر مکر ساختن
مکر کردن خدعه کردن: (ابوسفیان و اصحاب وی کعب اشرف را گفتند ... نباید که این مکر میسازید بر ما،) (کشف الاسرار 539: 2)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکر ساختن
تصویر نکر ساختن
نشاختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیک ساختن
تصویر نیک ساختن
نیکو انجام دادن سره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیه ساختن
تصویر هدیه ساختن
ارمغان ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدر ساختن
تصویر هدر ساختن
بهدردادن: (همچو کرم سرکه اوناگه زشیرین انگبین بیخرد چون کرم پیله جان خودسازدهدر) (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ساختن
تصویر در ساختن
((دَ. تَ))
سازگار شدن، سازگاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کار ساختن
تصویر کار ساختن
((تَ))
چاره نمودن، تهیه دیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
Wall
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
construire un mur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
een muur bouwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
duvar inşa etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
벽을 만들다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
壁を作る
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
לבנות קיר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
दीवार बनाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
membangun dinding
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
строить стену
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
eine Wand bauen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
construir una pared
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
costruire un muro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
construir uma parede
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
建造墙
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
budować ścianę
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
будувати стіну
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دیوار ساختن
تصویر دیوار ساختن
kujenga ukuta
دیکشنری فارسی به سواحیلی